کیان کیان ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

کیان پسر من

چشم نخوری پسرم انشاله

گردن گرفتن

امروز داشتم به عکسای قبلیت نگاه می کردم که به این عکس رسیدم.   این واسه زمانی بود که من و بابایی کمک می کردیم ، بالش می گذاشتیم زیر سینت تا به قول قدیمیا گردن بگیری. چه کیفی داشت زمانی که سرت رو میاوردی بالا. ما کلی ذوق زده می شدیم   دورتون بگردم گردوی مامان ...
21 خرداد 1394

حمام

این پسر کوچولوی مامان از الان خدارو شکر عاشق حمام کردنه.کلی دوست داره تو وانش دست و پا بزنه.بابایی هم که سرش درد می کنه واسه اینجور چیزا کیان رو کلی وقت تو وانش نگه می داره تا آقا بازی کنه اینم کیان جان من که در حال شنا کردنه قربونتون بشم پسرم     ...
18 خرداد 1394

کیان و دل درد

سلام شروع می کنم خاطرات پسرم رو با یاد اوری ماه های اول  تو ماه دوم، سوم بود که بعضی شبا دل درد نمیذاشت پسرم خوب بخوابه. باید انقدر بغلش می کردیم، داروهای متفاوتی بهش می دادیم تا خوابش ببره. خیلی ناراحت کننده بود که نمی تونستم واسش کاری بکنم. گاهی نمی فهمم که چرا گریه می کنه.خیلی بده که زبون بچه ها رو نمی فهمیم اما . . خدا رو شکر که روزای دل درد به تندی سپری شد ...
16 خرداد 1394

سلام

سلام من مامان پسر کوچولویی به نام کیان هستم. 32 سالمه و کارمندم. با وجود تمام سختی هایی که توی زندگیمون وجود داره، هر ثانیه خدا رو به خاطر وجود پسرم شکر می کنم.  امروز دقیقا سه ماه و سه روزته و من این وبلاگ رو واسش ساختم  تا خاطراتش رو بنویسم، تا از آرزوهام، از فکرام از دغدغه هام، خلاصه از دنیای جدیدم با این فرشته کوچولو واسش بگم   پسرم انشاله همیشه سالم ,صالح وشاد باشی دوستدار همیشگی تو مامانی ...
15 خرداد 1394
1